خشم میلغزد بر چشمان اندوهگینم.

 دستش را محکم فشار میدهم . 

 میترسد .

 جیغ میزند.

 با چشمان درشت التماس گونه بغض میکند. 

 من عصبی تر داد میزنم سرش.

 بغضش میترکد روی سفیدی کاغذ و نوشته ها جان میگیرد. 

کاغذ سیاه میشود.

دوباره در بند کشیدمش.

 احساسم را میگویم.  




آدنا


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها